مدیرمدیر، تا این لحظه: 21 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

کودکانه های من

سوره کافرون

  این خدای مهربون در سوره ¬ی کافرون درس بزرگی داده یه درس خوب و ساده این که پرستش کنیم خدای پاک و رحیم به دین حق رو کنیم حق رو جستجو کنیم دین خدا راه ما نه مذهب کافرا گمراهیه راهشون این خطه و این نشون  
19 آذر 1394

قصه کودکانه ملکه گل ها

  روزی روزگاری ، دختری مهربان در كنار باغ زیبا و پرگل زندگی می كرد ، كه به ملكه گل ها شهرت یافته بود . چند سالی بود كه او هر صبح به گل ها سر می زد ، آن ها را نوازش می كرد و سپس به آبیاری آن ها مشغول می شد . مدتی بعد ، به بیماری سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود . دلش برای گل ها تنگ شده بود و هر روز از غم دوری گل ها گریه می كرد . گل ها هم خیلی دلشان برای ملكه گل ها تنگ شده بود ، دیگر كسی نبود آن ها را نوازش كند یا برایشان آواز بخواند . روزی از همان روزها ، كبوتر سفیدی كنار پنجره اتاق ملكه گل ها نشست . وقتی چشمش به ملكه افتاد فهمید ، دختر مهربانی كه كبوتر ها از او حرف می زنند ، همین ملكه است ، پ...
19 آذر 1394

حلزون خال خالی خونه ما

    حلزون خال خالی   آی حلزون شاخکی! کجا می ری یواشکی؟ جلو میری یواش و ریزه،ریزه  پوتنت چه نرم و خیس و لیزه خالهای  دونه،دونه داری به روی پشت خود یه لونه داری ساکتی و خجالتی و تنها بمون توی باغچه خونه ما     ...
19 آذر 1394

مادر بزرگ قصه‌گو

  مادربزرگم جانم فدایش سرمی گذارم روی پاهایش دستی می کشد بر سرو رویم من مثل گل ها او را می بویم قصه می گوید از دیو و پری می زنم با او هر کجا سری خوابم می برد با قصه هایش یک رختخواب است روی پاهایش من هم می خواهم مثل او باشم مادر بزرگی قصه گو باشم ...
19 آذر 1394