مدیرمدیر، تا این لحظه: 21 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

کودکانه های من

سوار اسب زدم

سوار اسب زردم می چرخم و می گردم چرخ و فلک تند می ره بالا و پایین می ره آخ داره می ره حالا پایین می رسه یواش به زمین اما به سوی هوا دوباره می ره بالا ." "تو که ماه بلند آسم ونی منم ستاره می شم دورتُ می گیرم اگه ستاره بشی دورمُ بگیری منم ابر می شم روتُ می گیرم اگه ابر بشی رومُ بگیری منم بارون می شم چیک چیک می بارم اگه بارون بشی چیک چیک بباری منم سبزه می شم سر در می آرم تو که سبزه می شی سر در میاری منم گل می شم و پهلوت می شم تو که گل می شی و پلهوم می شینی منم بلبل می شم چهچه می خون م .   ...
19 آذر 1394

حسنی بی دندون

حسنی بی دندون شده زار و پریشون شده بی احتیاطی کرده حالا پشیمون شده با دندوناش شکسته بادوم سخت و پسته مک زده به آب نبات هی جویده شکلات قندون و خالی کرده وای که چه کاری کرده دونه به دونه دندوناش خراب شدن یواش یواش تا خون ه همسایه ها می یاد صدای کریه هاش     ...
19 آذر 1394

شعر بچه گانه

توی ده شلمرود فلفلی مرغش تک بود یه ده بود و یه فلفلی یه مرغ زرد کاکلی یه روز که خیلی خسته بود کنج اتاق نشسته بود یه دزد رند ناقلا شیطون و بدجنس و بلا اومد و یک کیسه آورد کاکلی رو دزدید و برد تنگ غروب که فلفلی رفت به سراغ کاکلی نه آب بود و نه دونه بود نه کاکلی تو لونه بود داد زد و گفت مرغ کاکلی توپول موپولی دست و پا گلی نوک حنایی ، کجایی ؟ فلفلی هی صدا زد اما جواب نیومد تنها یه رد پا به جا مونده بود اون دوروبرا آقا فلفلی قبا به تن شال به کمر گیوه به پا کلاه به سر یه کوزه آب یه سفره نون از توی ده اومد بیرون کدخدا گفت او...
19 آذر 1394

خانه ی زیبا

وقتی تو خون ه مامان خنده به لب داره دنیا می خنده به ما شادی میاره بابا که از در میاد با بوسه شیرین برای ما بچه ها هدیه میاره تو باغچه خون ه ما پر از گل و گیاهه اگه رو سبزه و گل بذاریم پا گناهه ما مثل شاپرکها می رقصیم دور گلها با هم آواز می خون یم تو این خون ه زیبا ...
19 آذر 1394

تو حوض خونه ی ما

تو حوض خون ه ما..........ماهیهای رنگارنگ بالا و پایین می رن........با پولکای قشنگ کلاغه تا می بینه.........کنار حوض می شینه ...........می خواد ماهی یگیره ماهیا تا می بینن........به زیر آبها میرن .....کلاغ شیطون می شه زار و پریشون .....کلاغ شیطون می شه زار و پریشون ...
19 آذر 1394

موش کوچولو

    یک روز یه آقا خرگوشه....................... رسید به یه بچه موشه موشه دوید تو سوراخ ......................... خرگوشه گفت : آخ وایسا، وایسا، کارت دارم...................... من خرگوش بی آزارم بیا از سوراخت بیرون ........................ نمی خوای مهمون . یواش موشه اومد بیرون ....................... یه نگاهی کرد به خرگوش دید که گوشاش درازه ..................... دهنش بازه . شاید می خواد بخوردم ...................... یا با خودش ببردم پس می رم پیش مامانم ...................... آنجا می مانم. . مادر موشه عاقل بود......................... زنی با هوش و کامل بود یه نگاهی کرد ...
19 آذر 1394

شعر صابون

کی بود کی بود؟   یه صابون کوچیک موچیک گریه می کرد چیلیک چیلیک   غصه می خورد همیشه می گفت چرا صابون بزرگ نمی شه   هر روز دارم آب می خورم تَر می شم ولی کوچیک تر می شم   رفتم پیشش نشستم براش یه خالی بستم   گفتم من هم اون قدیما غول بودم مثل تو خنگول بودم   کوچیک شدم که با تو بازی کنم سُرت بدم سُرسُره بازی کنم صابو ...
19 آذر 1394